دوشنبه ۱۴ آبان ۰۳

مشکل در تعیین حد و مرز

۱ بازديد

آیا تا به حال پیش آمده است که با این حال که کار اشتباهی نکرده باشید از دیگران عذرخواهی کنید؟

آیا همیشه نیاز و خواسته دیگران را نسبت به احتیاجات خودتان در اولویت قرار می‌دهید؟

آیا اگر کسی در اطرافیانتان حال خوبی ندارد؛ شما نیز حالتان بد می‌شود و انرژی‌تان پایین می‌آید؟

اینها همگی زمانی اتفاق می‌افتند که ما برای خودمان حدومرز سالمی مشخص نکرده‌ایم.

حدومرز در معنای اصلی آن به این معنی است که متوجه باشیم چه زمانی متوقف شویم در حالی که بقیه شروع می‌کنند. اینها محدودیت‌هایی هستند که سلامت کلی ما و کسانی که با آنها در ارتباط هستیم را حفظ می‌کنند.

این محدودیت‌ها راجع به به عهده گرفتن مسئولیت و کنترل رفتارها و واکنش‌های ما است. عملا حد و مرزها چگونگی تعامل ما با دیگران را مشخص می‌کند.

از آنجایی که ما نمی‌توانیم دیگران را کنترل کنیم، پس حد و مرزها چیزی نیستند که به دیگران بگوییم نمی‌توانند انجام دهند. با این حال اینکه به دیگران بگوییم چه چیزی ما را ناراحت کرده مفید است. اما به جای آن حد و مرزها صحبت درباره این است که ما چه کاری خواهیم کرد و چه کاری نخواهیم کرد. مثلا اگر جلو دیگران باز هم سر من داد بزنی؛ دیگر با تو بیرون نخواهم آمد. خب با داشتن این مطالب در ذهن به سراغ ۱۰ نشانه که نشان می‌دهد شما با تعیین حد و مرز مشکل دارید؛ می‌رویم.

۱. در تصمیم گیری مشکل داریم.

دلایل مختلفی وجود دارد که ما در تصمیم گیری مشکل داریم. برای مثال انقدر که در کل زندگیمان انرژی زیادی را صرف خوشحال کردن بقیه کرده‌ایم و آنها را در اولویت قرار داده‌ایم، واقعا نمی‌دانیم از چه چیزی خوشمان می‌آید و از چه چیزی خوشمان نمی‌آید.

بنابراین زمانی که به ما فرصتی داده می‌شود که تصمیم بگیریم ذهن ما به جایی قد نمی‌دهد و ما واقعا نمی‌دانیم چه کار می‌خواهیم بکنیم.

دلیل دیگر می‌تواند این باشد که ما اصلا نمی‌دانیم چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. ممکن است بین چیزی که خودمان می‌خواهیم و چیزی که دیگری می‌خواهد گیر کرده باشیم. ممکن است نگران این باشیم که اگر کاری که خودمان می‌خواهیم را انجام دهیم خودخواه هستیم یا دیگری را ناراحت می‌کنیم.

۲. اگر نه بگوییم حس عذاب وجدان، یا حس خودخواه بودن پیدا می‌کنیم.

زمانی که در تعیین حد و مرز مشکل داریم، همه چیز را سیاه و سفید می‌بینیم و فکر می کنیم حد و مرز یعنی یا کلا نظر من، یا کلا نظر بقیه. در حالی که در واقعیت، تعیین حد و مرز ما را به طور سالمی در حد وسط قرار می‌دهد. ترس ما از خودخواه بودن یا عادت ما به اولویت قرار دادن بقیه باعث می‌شود همیشه به درخواست‌های دیگران جواب مثبت بدهیم.

۳. برای چیزهایی که حتی در آنها نقشی نداشته‌ایم عذرخواهی می‌کنیم.

این کار را انجام می‌دهیم زیرا نمی‌خواهیم هیچ کس را ناراحت کنیم و متاسفانه ترجیح می‌دهیم خودمان را ناراحت کنیم. ممکن است حسی داشته باشیم که همیشه مقصریم یا اشتباه کرده‌ایم. به جای اینکه تلاش کنیم تا بفهمیم چرا انقدر برای مهم است که همه از ما خوششان بیاید دائم عذرخواهی می‌کنیم. شاید تلاش می‌کنیم تا دیگران را راضی نگه داریم تا اضطراب خود را کاهش دهیم.

۴. مقدار درست درمیان گذاشتن را با دیگران، نمی‌دانیم.

یا همه چیزهای خصوصی خود را به دیگران می‌گوییم یا هیچ چیزی از خودمان نمی‌گوییم. هیچ کدام از این رفتارها سالم نیستند. همانطور که اعتماد کم کم در رابطه ساخته می‌شود ما نیز کم کم در طول زمان از خودمان صحبت می‌کنیم.

۵. منفعل پرخاشگرانه رفتار می‌کنیم.

کسانی که منفعل پرخاشگر هستند قادر نیستند که از ناراحتی‌ها و خشمشان و انتظاراتشان صحبت کنند. به جای آن توقع داریم دیگران ذهن ما را بخوانند. به جای اینکه به دیگران بگوییم من نمی خواهم در این مهمانی شرکت کنم از قصد دیر می‌رویم. یا می خواهیم برای شام بیرون برویم ولی به همسرمان نمی‌گوییم چون می‌خواهیم این پیشنهاد او باشد.

شاید دلیلش این باشد که هیچ حقی را برای خودمان قائل نیستیم که چیزی را بخواهیم یا تصمیمی بگیریم. یا این حق را به خودمان نمی‌دهیم که خواسته ما مهم باشد. یا اینکه از تضاد و کشمکش خوشمان نمی‌آید، تصور می‌کنیم اینکه حرف خود را بزنیم یک دعوا را شروع کرده‌ایم.

۶. خودمان را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم دقیقا چه کسی هستیم.

زمانی که دیگران، احتیاجات و خواسته‌هایشان را در اولویت قرار می‌دهیم؛ در دیگران ذوب می‌شویم. روزهای بد آنها تبدیل به روزهای بد ما می‌شود. اهداف و امیال آنها، اهداف و امیال ما می‌شود. این اتفاق در میان والدین و ارتباطات عاطفی دیده می‌شود. والدین همه انرژی خود را روی فرزندانشان می‌گذارند ولی فرزندان بزرگ می‌شوند و زندگی خود را شروع می‌کنند. به مدت طولانی پدری و مادری آنها را تعریف کرده و وقتی بچه‌ها زندگی خود را شروع می‌کنند آنها دیگر نمی‌دانند چه کسی هستند. در روابط عاطفی ممکن است پارتنر خود را در اولویت قرار دهیم. سرگرمی و اهداف و دوستان خود را فراموش کنیم. اگر این رابطه تمام شود ما دیگر نمی‌دانیم بدون او چه کسی هستیم.

۷. نمی‌توانیم تحمل کنیم دیگران ما را دوست نداشته باشند.

بنابراین کاری را انجام می‌دهیم تا خوشایند آنها باشد تا آنها از ما ناراحت نباشند. ما را دوست داشته باشند، با ما وقت بگذرانند. این نشان می دهد که ما انگار احتیاج زیادی به تایید و تعریف بیرونی داریم. برخی از این افراد احتیاج دارند که کسی دقیقا به آنها بگوید چه کاری درست است دقیقا مثل مدرسه یا سرکار که تکالیف را تنهایی و مستقل نمی‌توانستیم انجام دهیم. ریشه آن ترس شدید از ترک شدن و رها شدن است. اگر کسی ما را رها کند ما قادر نخواهیم بود ب درستی عمل کنیم. پس هرکاری می‌کنیم که بقیه را اطراف خودمان نگه داریم.

۸. از اینکه هر کاری دیگران می‌خواهند انجام می‌دهیم و سعی می‌کنیم آنها را خوشحال کنیم دلخور هستیم.

ممکن است متوجه نباشیم که دلیل این دلخوری خودمان هستیم و حد و مرز درستی نداریم. حتی ممکن است از کسانی که حد و مرز سالمی دارند ناراحت شویم. مثلا از دوستتان بخواهید شما را به جایی ببرد و او بگوید نه کار دارم یا وقت ندارم و از دست او ناراحت شویم که به ما نه گفته است.

۹. همیشه احساس خستگی می‌کنیم.

همیشه احساس خستگی می‌کنیم زیرا خیلی برای دیگران کارهایی را انجام می‌دهیم. چونکه خودمان و سلامت روان خودمان را در اولویت قرار نمی‌دهیم احساس خستگی می‌کنیم. این خستگی می‌تواند جسمی و روانی باشد. مثلا اگر از والدین پیر خود مراقبت می‌کنیم از دیگران و خواهر و برادر خود کمک نمی‌گیریم زیرا سلامت خود را در اولویت قرار نمی‌دهیم.

۱۰. روابط خوبی را در زندگی تجربه نمی‌کنیم. با دوستانمان به مشکل می‌خوریم یا دعوایمان می‌شود.

نمی‌دانیم چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. ما خودمان مسئول زندگی خودمان هستیم و باید خود و دیگران را مدیریت کنیم. برای داشتن روابط سالم و شاد باید حد  مرز تعیین کنیم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.